گاهی آدم نیاز دارد نفهمد
گاهی آدم نیاز دارد نفهمد ...
نیاز دارد میان کوچه های علی چپ لِی لِی بازی کند ...
نیاز دارد بستنی قیفی بخرد ، و بدون مراعات و ترس از قضاوتها ، لیس بزند ...
یا گاهی روی جدول های کنار خیابان راه برود ...
آدم نیاز دارد گاهی سر به هوا باشد ...
بلند بلند بخندد ...
تا بغضش گرفت ، بزند زیرِ گریه و با مُشتَش پلک های خیسش را پاک کند ...
درست شبیه کودکی اش ... !
آدم است دیگر ... آمده تا برای خودش زندگی کند ، نه مردم !
من نمی دانم ... کی میخواهیم یاد بگیریم آرمان هایمان را به این و آن تحمیل نکنیم ؟!
هرکس باید خودش باشد ... !
دست از سرِ دیگران و زندگیشان برداریم ...
آنقدر حواسمان به رفتارهای این و آن بود ،
که یادمان رفت خودمان زندگی کنیم ... !
نظرات شما عزیزان: